بازكاوى هدايت و ضلالت در قرآن(3)

نویسنده : محمد امامى



قابليت درونى انسان

انسان بر اساس فطرت خود به سوى كمال گرايش دارد و نيروهايى از قبيل حسّ حقيقت‏جويى و حس خداپرستى او را در اين راه تحريك مى‏كنند. با وجود اين، انسان مجبور به پيروى از اين گرايشهاى درونى نيست، بلكه غريزه‏هايى از قبيل شهوت، غضب، قدرت‏طلبى و خودخواهى نيز در طبيعت انسان هستند كه هر يك منشأ برخى از رفتارها در انسان مى‏باشند. اين غرايز با اين كه سرمنشأ خير بوده، هر يك به گونه‏اى به هستى و رشد انسان كمك مى‏كنند، اما توجه بيش از حد به يكى از آنها و تقويت آن موجب خروج انسان از حدّ اعتدال مى‏گردد. بدين گونه انسان مى‏تواند در تعيين سرنوشت خود مؤثر باشد و از اين روست كه قرآن بسيارى از مشكلات انسان را ناشى از اعمال خود او مى‏داند چنان كه مى‏فرمايد بسيارى از گرفتاريهاى شما چيزهاى است كه خود شما در ايجاد آن نقشى داشته‏ايد.(شورى/ 30)
تفسير نمونه در بيان آيه شريفه مى‏فرمايد:
«هدايتها و ضلالتهايى كه در اين مورد به اراده خدا نسبت داده مى‏شوند، در حقيقت پاداش و كيفرهايى است كه در مقابل انجام اعمال نيك و بد به بندگان مى‏دهد.»(1)
حال كه سخن به اين جا رسيد، مناسب است به فهرست اعمال و كردار انسانى و موضعگيرى‏هاى او كه در گمراهى و سقوط او نقش دارند و موجبات آن را فراهم مى‏آورند، اشاره‏اى گذرا داشته باشيم.
اين اعمال عبارتند از:

1. پيروى از هوى و هوس

اگر انسان غرايز خود را تعديل نكند و بيش از حد به ارضاء آنها بپردازد از خط اعتدال خارج شده، به ورطه انحراف سقوط خواهد نمود. قرآن كريم مى‏فرمايد: «افرأيت من اتخذ الهه هواه و اضلّه اللّه‏ على علم و ختم على سمعه و قلبه...»(جاثيه/ 23)
در اين آيه گمراه شدن بنده توسط خداوند معلول پيروى بدون چون و چرا از خواهشهاى نفسانى است. وقتى انسان هواهاى نفسانى را معبود و مُطاع خود قرار دهد بر چشم و گوش و قلب او مهر زده مى‏شود؛ زيرا انسان چيزى را جز همان خواهشهاى درونى خود نمى‏بيند و در چنين شرايطى درك حقيقت برايش غيرممكن مى‏شود و اين حالت به منزله مُهر زدن بر قلب و چشم شخص گمراه بيان شده است.

2. دوست ناباب

اگر انسان دوست ناباب و گمراهى را برگزيند و قدرت هدايت و راهنمايى او را نداشته باشد، در صورت ادامه دوستى با او خودش ممكن است تحت تأثير واقع شود. اين مسأله امروزه از مشكلات اصلى جامعه ما است. از سوى ديگر يك دوست خوب مى‏تواند موجب هدايت و كمال انسان باشد. قرآن در مورد نقش دوستان مى‏فرمايد: «و يوم يعضّ الظالم على يديه يقول يا ليتنى اتّخذت مع الرّسول سبيلاً. يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلاً» (فرقان/ 28 27)

3. پيروى نسنجيده از بزرگان

يكى از عوامل اصلى مشكلات كشورهاى جهان سوم و نيز كشورهاى اسلامى پيروى حساب نشده سياستمداران و رهبران آنها از بيگانگان از جمله سياستمداران برجسته جهان است. اين مسأله سبب بى‏توجهى به تعاليم اسلام و مصالح جوامع اسلامى مى‏شود و نيز موجبات گمراهى انسان را فراهم مى‏آورد. انسانى كه مطيع بزرگان جامعه خود باشد مصالح و سرنوشت خود در روز قيامت را فراموش مى‏كند و از آن غافل مى‏شود. قرآن مى‏فرمايد: عده‏اى از افرادى كه روز قيامت دچار عذاب شوند بهانه مى‏آورند كه خدايا ما از بزرگان پيروى كرديم و گمراه شديم.(احزاب/ 66) از سوى ديگر پيروى از تعاليم رسولان و فرستادگان الهى موجب هدايت انسان و حركت او در صراط حق مى‏باشد و كسى كه از فرزانگان و عارفان پيروى كند به كمال مقصود خود خواهد رسيد.

4. پيروى حساب نشده از اجداد

تقليد و پيروى كوركورانه، همان گونه كه در گذشته سبب گمراهى افراد مى‏شده و بسيارى از افراد اعتقادات اجداد و نياكان خود را بدون تحقيق در مورد صحّت و حقانيت آنها مى‏پذيرفتند، امروزه نيز بر جوامع انسانى سايه افكنده است و پيروان بسيارى از اديان به گونه‏اى موروثى و بدون هيچ گونه جستجو معتقد به باورهاى نياكان خود بوده، از آن دفاع مى‏كنند. در پاره‏اى از موارد حتى پيروان يك دين در مرحله عمل نيز با تقليد از نياكان خود به تعاليم واقعى آن دين توجه نمى‏كنند كه اين حالت از نظر قرآن مردود شمرده شده است. حتى قرآن اطاعت از پدر و مادر را در صورتى كه موجب گمراهى انسان باشند نهى كرده است: «و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلاتطعهما» (لقمان/ 15)

5. احساس بى‏نيازى

اگر انسان خود را در مقابل حضرت حق بى‏نياز پندارد و احساس كند تمام امور خود را مى‏تواند حل و فصل كند و به قدرت الهى نياز ندارد، دچار گمراهى شده، طغيان خواهد كرد. لذا در تعاليم اسلامى همواره نياز انسان و وابسته بودن او به منبع پرفيض الهى تذكر داده مى‏شود. قرآن يكى از علل گمراهى افراد را غفلت و فراموشى تعاليم الهى و ياد خداوند مى‏داند.(فرقان/ 18-17)

6. پيروى از اكثريت

يكى ديگر از عوامل اصلى گمراهى بشر پيروى از اكثريت است كه در طول تاريخ موجب مخفى ماندن حق و نشر باطل گرديده است. بشر امروزى نيز از اين مشكل رنج مى‏برد و برخى از ملتها در اثر پيروى از رأى اكثريت دچار مشكلات روحى و معنوى بسيارى شده‏اند. يكى از شبهاتى نيز كه امروزه عليه مكتب اهل البيت عليهم‏السلام مطرح مى‏شود، اين است كه اگر اين مكتب بر حق است چرا پيروان آن در اقليت هستند؟
در پاسخ بايد گفت كه اكثريت يا اقليت بودن نمى‏تواند معيار حق و باطل باشد، بلكه گاهى اكثريت بر حقند و در بسيارى از موارد نيز اقليت بر حق مى‏باشند و اكثريت بر كفر، فساد و ضلالت؛ چنان كه قرآن كريم در موارد متعددى بدان اشاره كرده است و گاهى مى‏فرمايد اكثر آنها نمى‏دانند، يا اكثر آنها تعقل نمى‏كنند، يا مى‏فرمايد اگر از اكثريت پيروى كنى از راه خدا منحرف خواهى شد و علّت آن را اين مى‏داند كه آن اكثريت بر اساس حدس و گمان تصميم‏گيرى مى‏كنند.(انعام/ 116)

7. پرستش بتها

پرستش بتها گر چه خود معلول گمراهى و انحراف است، اما در عميقتر شدن ضلالت انسان تأثير دارد: «ربّ انهنّ اضللن كثيرا من الناس...» (ابراهيم/ 36)
در اين آيه مشاهده مى‏كنيم كه حضرت ابراهيم عليه‏السلام گمراهى بسيارى از مردم را به خاطر بتها مى‏داند.

نقش شيطان در ضلالت انسان

يكى از اصليترين عوامل گمراه كننده انسان شيطان است. نه تنها شيطان، بلكه شياطين انس و جن به شيوه‏هاى مختلف انسان را فريب داده، از راه سعادت خارج مى‏كنند. در سوره فصّلت مى‏فرمايد، كفار در روز قيامت از خدا مى‏خواهند اجازه دهد شياطين جنّ و انس را زير پاى نهند، به اين دليل كه علّت گمراهى خود را در وجود آنان مى‏بينند و اكنون در روز جزا به فكر انتقام مى‏باشند.(فصّلت/ 29) قرآن كريم اين سخن را از سوى آنان نقل مى‏نمايد و آن را رد نمى‏كند و اين مشخص مى‏سازد كه شيطان در ضلالت انسان نقش داشته است.
در عرف مردم نيز انجام بسيارى از كارهاى نامطلوب به عنوان عمل شيطانى مطرح است. در قرآن نيز در سرگذشت آدم و حوا از شيطان بتفصيل بحث شده است.

چگونگى حيله‏هاى شيطانى

اغوا كردن، وسوسه و تزيين امور دنيوى براى انسان راههاى عمده نفوذ حيله‏هاى شيطانى در قلب انسان است. شيطان امور مادى از قبيل زن و فرزند و اموال و پست و مقام را به گونه‏اى براى انسان مهم و زيبا جلوه مى‏دهد كه توجه انسان به آنها كاملاً جلب شده، از امور معنوى غافل مى‏گردد.
قدرت وسوسه‏هاى شيطان به حدى زياد و مؤثر است كه حتى در شخصى همچون آدم ابوالبشر كه از انبياء الهى است نفوذ مى‏كند. هر چند شيطان نتوانست بر قلب آدم مسلط شود و زمام حيات او را در كف گيرد، اما او از وسوسه‏هاى شيطان متأثر گرديد: «فوسوس لهما الشيطان... فدلاّهما بغرور فلمّا ذاقا الشجرة بدت لهما سوءتهما» (اعراف/ 22)

زمينه‏ها و شرايط هدايت و ضلالت

تاكنون در مورد عوامل هدايت و ضلالت، يا هادى و مُضلّ بحث كرديم. اكنون بايد ديد اين عوامل در چه شرايطى و با وجود چه زمينه‏هايى در وجود انسان كارايى دارند. فايده اين بحث در اين است كه انسان مى‏تواند با ايجاد زمينه‏هاى هدايت در سرنوشت آينده خود ايفاء نقش نمايد و نيز دوستان و اطرافيان خود را بشناسد، جبهه حق و عدالت را از جبهه باطل تشخيص دهد و خود را از نيروهاى اهريمنى حفظ نمايد. در ادامه، اين زمينه‏ها يكايك مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
يكى از زمينه‏هاى هدايت «تقوا» است كه انسان با ايجاد آن مى‏تواند از تعاليم الهى استفاده نموده، نسبت به آينده خود مطمئن گردد. «ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين» (بقره/ 2). تقوا شرط هدايت ثانويه الهى است؛ يعنى هدايت عام شامل تمام افراد است و هر كس مى‏تواند از نعمت فطرت و عقل و تعاليم انبياء استفاده كند، اما مراحل خاص هدايت از قبيل توفيق شرايط خاصى دارد كه يكى از آنها تقواست و كسانى كه كفر ورزند و به دنبال فسق باشند، از آن محروم هستند.
يكى ديگر از شرايط هدايت «ايمان» است. قرآن در موارد متعددى به اين مطلب اشاره دارد و مى‏فرمايد كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند به خاطر ايمانشان خداوند آنان را هدايت مى‏كند. به نظر مى‏رسد كه مراد از هدايت در اين گونه آيات هدايت خاص يعنى همان توفيقات رحمانى باشد؛ چه اين كه راهنمايى و نشان دادن راه سعادت اختصاص به افراد خاصى ندارد.
از ديگر شرايط هدايت اين است كه انسان پذيراى حق و حقيقت باشد، گوشى شنوا و فكرى فعال داشته باشد، نظرات و اقوال متفاوت را مطالعه كرده، پس از ارزيابى، آن را كه حق است بپذيرد: «الذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه اولئك الذين هداهم اللّه‏...»(زمر/ 18)
اين آيه اعم از هدايت عام الهى و توفيقات خاص او باشد.
توضيح آيه در مورد هدايت عامه چنين است كه خداوند راه صحيح و كلمه حق را براى همه بيان كرده، اما آن كس كه حق را نپذيرد از آن بهره‏اى نبرده و مى‏توان مجازا گفت خدا او را هدايت نكرده است و در مورد هدايت خاصه روشن است كه افراد متعصب كه حاضر نشوند به نظرات ديگران گوش فرا دهند و خود را بهترين افراد بپندارند، از الطاف حق محروم شوند و توفيقات الهى شامل آنها نشود.
ديگر از اعمالى كه زمينه هدايت را فراهم مى‏آورد جهاد با اموال و انفس و هجرت فى سبيل اللّه‏ است. جهاد به معناى كار دشوار و سخت است.(2)
و علت نامگذارى اين اعمال به «جهاد» دشوار بودن آنهاست، بلكه بايد گفت اين دشوارترين كارهاست؛ چه اين كه انسان از بهترين سرمايه يعنى جان خود مى‏گذرد و براى رضايت حضرت حق و قرب پروردگار آن را در طبق اخلاص مى‏نهد، يا مال خود را كه شب و روز براى گردآورى آن تلاش كرده تقديم حضرت حق مى‏كند. هجرت نيز كه در جريان آن انسان ممكن است خانواده، فرزندان، اقوام و دوستان و يا اموال خود را رها كند و به ديار غربت روانه شود، كارى است بسيار دشوار. چنين شخصى از وصل ياران چشم مى‏پوشد تا به وصل جانان نايل آيد و اين هنرنمايى نه كار هر كس، بلكه هنر شخصى است كه اسير اشاره معشوق شده است و عشق در قلبش جلوه‏گر شده باشد: «و الذين آمنوا و هاجروا و جاهداوا فى سبيل اللّه‏ باموالهم و انفسهم اعظم درجةً عنداللّه‏ و اولئك هم الفائزون» (توبه/ 20).
بلى رسيدن به منبع فيض الهى كه نهايت سير انسان مى‏باشد در پرتو مجاهده و هجرت امكان‏پذير است.
همان طور كه برخى از اعمال و رفتار انسان به هدايت او كمك مى‏كند، بعضى از رفتارها و موضعگيرى‏هاى او موجب محروم شدن از اين فيض عظيم الهى و افتادن در ورطه گمراهى مى‏گردد. هر چند فطرت انسان بر گرايش به سوى خداوند آفريده شده و ذاتا به حق و حقيقت تمايل دارد و عوامل درونى هدايت برايش در نظر گرفته شده و علاوه بر آن انبياء الهى هم براى راهنمايى او آمده‏اند، اما سلوك در اين راه به صورت حتمى و جزمى نيست، بلكه چه بسا به خاطر عواملى عارضى انسان از صراط حق منحرف شود: «انّا هديناه السبيل امّا شاكرا و اما كفورا»(انسان/ 3)
اين عوامل در زمينه‏ها و شرايط خاصى مى‏توانند مؤثر باشند و فطرت خداجوى انسان را مخدوش سازند. لذا شناخت اين زمينه‏ها اهميت ويژه‏اى دارد و با دانستن آنها انسان مى‏تواند خود را از سقوط در وادى ضلالت حفظ نمايد و تلاش عوامل گمراهى از قبيل شيطان را خنثى نمايد. در ادامه، اين شرايط را يكايك مورد بررسى و مطالعه قرار خواهيم داد:

1 عدم تفكر

يكى از چيزهايى كه از ديدگاه اسلام ارزش بسيارى دارد تفكر مى‏باشد. از نظر قرآن كسانى مى‏توانند از آيات الهى بهره ببرند و عبرت بگيرند كه اهل تفكر باشند: «انّ فى ذلك لآيات لقوم يتفكرون» (رعد/ 3)
«و كذلك يبيّن لكم الايات لعلّكم تتفكّرون» (بقره/ 219)
در روايات نيز توجه خاصى به تفكر شده و به تعليم و تعلم و تفكر اهميت ويژه‏اى داده شده است. امام هشتم عليه‏السلام مى‏فرمايد:
«ليس العبادة كثرة الصلاة و الصوم، و انّما العبادة التفكر فى امر اللّه‏ عزّوجل.»(3)
تفكر ركن اصلى قوام انسان و زندگى اجتماعى اوست، به گونه‏اى كه اگر اين ركن خدشه‏اى بردارد انسان در ادامه راه خود دچار مشكلاتى خواهد شد و قوام خود را نمى‏تواند حفظ كند و نتيجه آن، انحراف و گمراهى است: «ام تحسب انّ اكثرهم يسمعون او يعقلون ان هم الا كالانعام بل هم اضلّ سبيلاً» (فرقان/ 44)
از آن جا كه شنيدن كلام معقول و تعقل و تفكر و سپس پذيرش كلام حق، راه رسيدن به حق مطلق و كمال نهايى است و گروه مورد بحث در اين آيه از اين ويژگى به دور هستند، لذا آنها در جامعه انسانى جاى نمى‏گيرند. و همانند چهارپايان بلكه بدتر هستند؛ زيرا چهارپايان ذاتا از چنين نعمتى محروم بوده‏اند، اما به اين افراد چنين موهبتى عطا شد، ولى از آن استفاده نكردند؛ لذا شايستگى ملامت و سرزنش دارند. همچنين در موردى كه انسان از ديگر استعدادهاى خدادادى خود استفاده نكند اين مسئله صدق مى‏كند؛ مثلاً چنانچه قوه تعلم يا تفحص از حقيقت و تلاش و كوشش در انسان به خاموشى گرايد، او شايسته سرزنش است، در صورتى كه حيوان كه از ابتدا فاقد آن بوده، سرزنش نمى‏شود.

2 بى‏اعتقادى نسبت به قيامت

بى‏اعتقادى به روز جزا از موجبات و زمينه‏هاى ضلالت است؛ زيرا انسان در چنين شرايطى انگيزه‏اى براى كنترل رفتار خود و پيروى از معيارهاى الهى ندارد. قرآن نيز در بسيارى از موارد مشركان و كفار را به خاطر اعتقاد نداشتن به معاد سرزنش مى‏كند. خداوند متعال در سوره هود مى‏فرمايد: «و يبغونها عوجا و هم بالآخرة هم كافرون»(هود/ 19)
و نيز مى‏فرمايد: «فالذين لايؤمنون بالآخرة قلوبهم منكرة و هم مستكبرون»(نحل/ 22)
در مقابل، آياتى وجود دارند كه در آنها يقين داشتن به آخرت عامل تقوا و در نهايت هدايت انسان و رستگارى او بيان مى‏شود. اين واقعيت در آيات اول سوره بقره بيان شده است: «و بالآخرة هم يوقنون» (بقره/ 4)

3 رضايت به زندگى اين دنيا و اطمينان به آن

در سوره يونس به يكى ديگر از شرايط عارض شدن گمراهى اشاره شده و آن عبارت است از رضايت به زندگى اين جهان و اطمينان داشتن به بقاء آن: «و رضوا بالحيوة الدنيا و اطمأنّوا بها» (يونس/ 7)
اين فكر موجب غفلت انسان از امور معنوى و الهى مى‏شود. بدين‏سان كسانى كه مى‏پندارند زندگى آنان در اين دنيا خلاصه مى‏شود و تنها بايد براى تأمين نيازهاى اين دنيا تلاش كنند و به فكر تأمين نيازهاى دنياى ديگر نيستند، در معرض انحراف و گمراهى قرار دارند و معمولاً چنين افرادى براى دستيابى به اهداف و خواسته‏هاى خود دست به هر عملى مى‏زنند. ريشه بسيارى از اعمال ضد انسانى كه در طول تاريخ انجام شده در اين گونه طرز فكر جاى دارد. مگر يكى از عواملى كه همواره در طول تاريخ براى جامعه انسانيت مشكل آفريده است فكر توسعه‏طلبى و كشورگشايى نبوده است؟ مگر نه اين است كه كشورگشايى يعنى اهتمام بيش از حد به دنياى مادى: «الذين يستحبّون الحيوة الدنيا على الآخرة... اولئك فى ضلالٍ بعيدٍ»(ابراهيم/ 3)

4 غفلت

اگر انسان آيات خداوند را فراموش كند و از آنها غافل گردد، از نعمت هدايت محروم خواهد شد؛ چنان كه قرآن كريم مى‏فرمايد: «و الذين هم عن آياتنا غافلون»(يونس/ 7) البته اين امرى است طبيعى و بر خلاف انتظار نمى‏باشد؛ چه اين كه در امور دنيوى نيز غفلت موجب محروم شدن انسان از يك موهبت يا امتياز مى‏گردد؛ مثلاً انسانى كه تصميم دارد از تسهيلات دولتى براى كار خاصى استفاده كند بايد متوجه باشد كه در چه زمان و تحت چه شرايطى اين كار شدنى است و چگونه و در چه موقعيتى تقاضاى خود را مطرح كند. حال چنين شخصى اگر با بى‏توجهى و غفلت از كنار مسائل ياد شده بگذرد يقينا به هدف خود نخواهد رسيد. امور معنوى و دينى نيز همين‏گونه است و راه يافتگان كسانى هستند كه دچار غفلت نشده‏اند.

5 كفر به خداوند و بى‏اعتقادى به روز قيامت

از نظر يك فرد بى‏ايمان، زندگى به همين دنياى مادى محدود مى‏شود و از غيب و قيامت خبرى نيست و طبيعى است كه رفتار چنين فردى آنگونه كه دين انتظار دارد نباشد و در راهى كه قرآن ارائه مى‏دهد حركت نكند. از آن جا كه چنين شخصى به معاد و روز حساب نيز معتقد نيست تكاليف و دستورات دينى از نظر او پوچ و بى‏مفهوم مى‏باشد؛ زيرا در اين دنيا مشاهده نمى‏كند كه نتيجه‏اى بر آنها بار شود و مترتب شدن نتيجه در روز قيامت را نيز قبول ندارد. از اين رو، در پندار او اين تعاليم مردود و غيرقابل قبول مى‏نمايد. حتى اگر در ميان جوامع الهى و نيز جامعه اسلامى تحقيق كنيم، به اين جا مى‏رسيم كه اكثر افرادى كه مرتكب اعمال خلاف شرع مى‏شوند و حقوق ديگران را نقض مى‏كنند، در اعتقاد به روز واپسين و محاسبه كردار و گفتار آدمى در آن روز سست مى‏باشند. از اين روست كه چنين افرادى بيشتر در معرض گمراهى هستند و معمولاً براى رسيدن به آرزوهاى خود دست به هر كارى مى‏زنند. قرآن كريم در مورد كافران مى‏فرمايد خواه آنها را هشدار دهى يا هشدار ندهى، آنها ايمان نمى‏آورند.(بقره/ 6)

6 شبهه‏افكنى و صدّ عن سبيل اللّه‏

در تعليمات قرآن ايجاد شك و شبهه در قلوب ديگران و نيز جلوگيرى از حركت در راهى كه خداوند ترسيم كرده از عواملى شمرده مى‏شود كه زمينه ضلالت انسان را فراهم مى‏آورد. قرآن كريم در اشاره به اين دو نكته مى‏فرمايد: «الذين يستحبّون الحيوة الدنيا على الآخرة و يصدّون عن سبيل اللّه‏ و يبغونها عوجا اولئك فى ضلال بعيد»(ابراهيم/ 3)
در اين آيه ابتدا توجه به حيات دنيا و اصل قراردادن آن بيان شده و آن گاه دو عنصر ديگر، يعنى صد عن سبيل اللّه‏ و شبهه‏افكنى در اذهان ديگران مطرح مى‏شود و بصراحت آن دو را از عوامل گمراهى مى‏داند. برخى از نويسندگان سه نكته مذكور در اين آيه را سه درجه متفاوت از ضلالت مى‏دانند كه هر يك مترتب بر ديگرى است: اول انتخاب زندگى دنيوى و بى‏توجهى به آخرت، دوم صد عن سبيل اللّه‏ و جلوگيرى مردم از گرايش به حق و سوم القاء شك و شبهه در ميان مردم و منحرف كردن قلوب آنان از راه حق.(4) اما به نظر مى‏رسد اين ترتيب مورد عنايت آيه قرآن نباشد؛ چه اين كه معمولاً مرتبه القاء شبهه قبل از صدّ عن سبيل انجام مى‏شود و معمولاً دشمنان حق بعد از آن كه در شبهه‏افكنى شكست مى‏خورند و از اين راه نمى‏توانند مانع گرايش مردم به حق شوند، دست به حركتهاى نظامى مى‏زنند و عملاً از حركت مردم به سوى حق جلوگيرى مى‏كنند.

پي نوشت :

1. ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج5، ص229.
2. ابن منظور، لسان العرب، بيروت، دار صادر، ماده جهد.
3. ميزان الحكمه، ج3، كتاب الايمان و الكفر، باب تفكر، ص92.
4. منيژه سيار اطراش لنگرودى، هدايت و ضلالت در قرآن، كلام و فلسفه، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، ص94.

منبع:فصلنامه الهيات و حقوق، شماره